دانستنی های تاسوعاى حسینى
 
ما منتظریم
مذهبی
 
 

 ینوا، نام دیگر كربلا؛ منطقه‏اى در كوفه، سرزمینى كوچك. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظرگاه جغرافیایى كوچك‏تر از كربلا نیست.
72تن؛ همه لشكر حسین علیه‏السلام ، رویاروى سى هزار كس. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظر كمیت، كمتر از كربلا نیست.
هشت روز؛ از اول رسیدن به این سرزمین و شاید هشت ساعت، همه واقعه. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظر طول زمان وقوع حادثه كوتاه‏تر از كربلا نیست.
این حادثه، بحق، بزرگ‏ترین، شگفت‏ترین و پرارج‏ترین بخش تاریخ اسلام و تاریخ شیعه است. این جغرافیا، جغرافیاى كشف همه زیبایى‏ها و عظمت‏ها و بایسته‏هاى زندگى انسان است.
این مقاله، جرعه‏اى است از اقیانوس این همه كرامت و شكوه، با نگاهى ویژه به جان‏سوزى و عطش‏ناكى روز نهم؛ تاسوعا، و سقاى تشنه‏لبى كه این روز را به حرمت و معرفت او سینه مى‏زنند؛ حضرت ابوالفضل.

معناى عباس

ریشه‏دار از رشادت على، شیر بیشه دلاورى، حیدر مكرر، شگرفى معناى برادر، شكوه واژه عمو، قیامت قامت، قمر بنى بشر، علم‏دار عاطفه، بیرق‏دار معرفت، غیرت الهى، مؤلف وفا، فاتح فتوت، اَبِ ادب، روزه‏دار آب گوارا، مُقَسِّمِ عطش، خجالتِ همیشه فرات، سقاى تشنگى، دست‏هاى بریده عشق، مشك ناامید، گل هزار خار تیر و نیزه، پیكر صدپاره، سروِ سرنگون، ساقى شهادت، قبله حاجت و... .
عباس یعنى تا شهادت یكه‏تازى 
عباس یعنى عشق، یعنى پاك‏بازى 
با عشق بودن تا جنون، یعنى ابوالفضل 
خورشید در دریاى خون، یعنى ابوالفضل 
جوشیدن بحر وفا، معناى عباس 
لب‏تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس 
بى دست، با شاه شهیدان دست دادن 
بى‏سر، به راه عشق و ایمان سر نهادن 
بى‏چشم دیدن چهره رؤیایى یار 
جارى شدن در دیده دریایى یار 
وقتى كه اقیانوس را در مشك مى‏ریخت 
از چشمه چشمان دریا اشك مى‏ریخت 
این است مفهوم بلند نام عباس 
در ساحل بى‏ساحل آرام عباس 

تو اكنون برادرى

دست تو گلوگاه اسماعیل است. تو موسایى و علقمه، نیل. فرات بر تو گریه مى‏كند و اقیانوس براى عظمت تو له‏له مى‏زند. بر آب ایستادى؛ بر آیینه آب و خیل تشنگان تاریخ را نظاره كردى، كه تا همیشه روزگار به پاى‏بوس پاى‏مردى‏ات صف كشیده‏اند. شگفت برادرا كه تویى، تا دم‏هاى آخرى كه دم مباركت بر خاك زخم خورده مى‏ریخت، خود را برده حسین مى‏دانستى. اكنون كه گیسوان سوگوارت به خون خضاب مى‏كند، اكنون كه خون تو كُفو خداوند است، برده نیستى؛ برادرى.
اكنون تو نه آن بنده دربندى، كه برادر خون خداوندى. سلامِ سلام بر تو باد. سلام همه سوگواران جهان بر تو باد. مشك تو، اشك همه لب‏تشنگان تاریخ است كه فرومى‏ریزد. مشك تو، اشك جوان‏مردى است كه بر مصیبت فتوت مى‏گرید. اى سروِ سرنگون! تشنگى خویش را سربلند از معاشقه موج بیرون آوردى، و دریا تشنه یك جرعه تو بود، و تو دریا را تشنه بر جا گذاشتى؛ تشنه یك جرعه لب‏هاى تو.

شكوه معرفت

حضور آگاهانه در كارزار سخت عطش و شماتت و شقاوت، در محاصره هزاران شمشیر و تیر و نیزه و تیغ كه تو را نشانه رفته‏اند، و دانستن فرجامِ مرگِ سرخ، هنر روح‏هاى بزرگ و معرفت‏هاى ژرف است، و یاران حسین علیه‏السلام از این انگیزه‏هاى مصفا و بصیرت‏هاى پایا سرشار بودند؛ انسان‏هایى كه بینش و معرفت به راه امام، به كربلایشان آورده بود تا در بیداد ستیز و ستم، عاشقانه، درس وفادارى مرور كنند و عارفانه جان ببازند و جاودانه شوند.
روز تاسوعا كه التهاب لحظه‏ها از جان‏گدازى واقعه فردا خبر مى‏داد، دغدغه‏ها و وسوسه‏ها، توجیه‏ها و بهانه‏ها و تردیدها و هراس‏ها مجال حضور مى‏یافت، ولى یاران حسین كه شعله یقین در جانشان افروخته بود، خوب مى‏دانستند در پناه كه منزل گرفته‏اند، چرا آمده‏اند و چه باید بكنند. آنان هم دشمن‏شناس بودند، هم خودشناس و هم راه‏شناس. ازاین‏روست كه آن روز نهم و شبى كه به آن پیوند خورد، تجلى معرفت و عرصه شكوه و شیفتگى یاران حسین علیه‏السلام شد؛ آنان كه نه از ستم، امان‏نامه گرفتند و نه از سیاهى شب، فرصت فرار. ماندند و ناب‏ترین حماسه‏ها و خالص‏ترین الگوها را رقم زدند.

آمیزه شدت و رحمت

در قرآن مجید، باورمندان پیامبر و همراهان او، سرسختانِ در برابر كافران و مهرمندانِ با مؤمنانند؛ یعنى رویاروى ستم، همه خشم و بغض و شدتند و با دوستان و همراهان، همه رحمت و لطافت. به امام صادق علیه‏السلام گفتند: فلان كس دوست‏دار شماست، ولى در بیزارى و برائت از دشمنان شما ضعیف و ناتوان است. حضرت فرمود: «هیهات! دروغ مى‏گوید آن‏كه ادعاى دوستى ما را دارد و از دشمنان ما دورى نمى‏گزیند».
كربلا، پایگاه قلب‏هایى است كه از محبت حسین علیه‏السلام ، سرشار و از بغض و كینه دشمن لبریزند. خاستگاه محبت و خشم آنها نیز معرفت آنهاست؛ حسین علیه‏السلام و راه و هدف او را خوب مى‏شناسند و از آن‏سو، از فكر و باور یزید و عبیدالله و عمر سعد نیز به خوبى آگاهند. این آمیزه شدت و رحمت را در همه جاى كربلا و در آزمون‏گاه‏هاى گوناگون مى‏توان یافت. در رجزهاى یاران، نفرت از آل زیاد و آل مروان فراوان است و در همان رجزها، عشق و ارادت به اهل بیت و اباعبدالله موج مى‏زند. در شب عاشورا كه یاران امام قصیده‏هاى بلند عشق و وفادارى مى‏سرودند، نافع چنین گفت: «با هر كه دوست‏دار تو باشد، دوستى و با هر كه دشمنت باشد، دشمنى مى‏كنیم» و شكوه‏مندترین نمونه این رفتار، حضرت عباس علیه‏السلام بود كه ابتدا در روز تاسوعا بر اَمانِ دشمن و آورنده‏اش لعنت فرستاد و سپس در اوج عطش، در آب، با یاد حسین علیه‏السلام ، آب را رها كرد و آن‏گونه در رجز خویش هم هستى خود را به پاى امام صادق الیقین ریخت.

رهایى و آزادگى

در شط حادثات برون آى از لباس 
كاول برهنگى است كه شرط شناگرى است 
از خویشتن رستن و رشته تعلقات گسستن، شرط نخست ره‏پویى در مسیر حق است. آن‏كه به هزار رشته مرئى و نامرئى، خویش را بسته است و اسارت‏هاى پیدا و پنهان، زندگى‏اش را در چَنبر خویش گرفته، مقصدهاى متعالى را زیارت نخواهد كرد. در هنگام تصمیم‏هاى بزرگ، دو زنجیرِ خواستن و داشتن، پاى اراده را مى‏بندند و زانوان رفتن را مى‏لرزانند. آن‏كه «مى‏خواهد»، مى‏توان تطمیعش كرد و آن‏كه «دارد»، مى‏توان تهدیدش. شكوه روح‏هاى بزرگ در این است كه ندارند و اگر دارند، دل گسستن و زنجیر شكستن مى‏توانند. نشان این جان‏هاى عزیز آن است كه نمى‏خواهند و اگر بخواهند، مى‏توانند موج خواسته‏ها را فروكوبند تا آزادى و اصالت و ارزش‏هایشان تباه نشود.
امام كربلا براى رقم زدن حماسه‏اى بى‏نقص و زلال، به یارانى آزاده مى‏اندیشید و راندن‏هاى مدام و دعوت‏هاى پى در پى براى یافتن، به همین دلیل بود. امام حسین علیه‏السلام منزل به منزل به پالایش نیروها و همراهان پرداخت تا هر كس دل‏بسته خویش است و جان به رشته‏هاى دنیا بسته دارد، نیاید.
حتى در شب عاشورا به یاران رخصت رهایى داد تا فرصت شب را شتر راهوار رفتن خود سازند، ولى یاران حسین علیه‏السلام درنگ و رنگ نشناختند و به دلیل رهایى و آزادگى، سخت‏ترین و دشوارترین حادثه‏ها را صبورانه پشت سر نهادند تا براى آزاداندیشان و آزادگان، الگویى جاودانه باشند.

وفا

در فرهنگ كربلا، واژه «وفا» شكوه و شرم را به هم آمیخته است. عاشورا از یك‏سو، تجلى ایستادگى و استوارى در راه میثاق‏هاست و از سوى دیگر، نمایش ننگ و زشتى سست‏عهدان است. امام حسین علیه‏السلام در مسیر كوفه پس از شنیدن خبر شهادت نماینده‏اش، قِیس بن مُسَهَّر با خواندن این آیه: «در میان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند، صادقانه ایستاده‏اند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند و بعضى دیگر در انتظارند، و هرگز تبدیل و تغییرى در عهد و پیمان خود ندادند»، مقام وفاى او را ستود.
امام وقتى از خبر شهادت مُسلم و هانى آگاه شد، خطاب به یاران فرمود: «هر یك از شما كه سر برگشتن دارد، برگردد. از سوى ما حقى بر گردنش نیست.» حتى به برادران و خانواده مسلم اصرار كرد كه پس از شهادت او برگردید، ولى آنان قاطعانه و عاشقانه اعلام وفادارى كردند و چنین بود كه امام در شب عاشورا، یاران خویش را صادق‏ترین و باوفاترین یاران معرفى كرد.
شهیدان كربلا، جان‏بازى در ركاب آن حضرت را وفاى به عهد مى‏دانستند و امضاى خون بر پیمان خویش مى‏زدند. در كشاكش جنگ، یكى از یاران امام كه خود را در برابر شمشیرها و تیرهاى دشمن قرار مى‏داد تا به امام آسیبى نرسد، رو به سیدالشهداء كرد و پرسید: اى پسر پیامبر! آیا به عهد خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: آرى، تو در بهشت پیش روى منى، سلام مرا به پیامبر برسان.
در زیارت امام حسین علیه‏السلام نیز خطاب به آن حضرت مى‏گوییم: «شهادت مى‏دهم كه تو به عهد خدا وفا، و تا رسیدن به شهادت در راه او جهاد كردى».

موقعیت‏شناسى

كربلا، جغرافیاى بصیرت و تاریخِ زمان‏آگاهى و موقعیت‏شناسى است. اینكه انسان بداند كجا ایستاده است و بایسته‏ترین كارها در این لحظه چیست، به بینشى عمیق و دانشى دقیق نیازمند است؛ چیزى كه یاران حسین علیه‏السلام از آن سرشار بودند.
بصیرت‏مندان دین‏شناس و ره‏پویان آگاه مى‏دانند كه در هنگامه خطیر تصمیم‏گیرى، دمى درنگ، چه فاجعه‏ها خواهد آفرید. مى‏دانند بهانه، بهاى انسان را از وى مى‏ستاند و به پرت‏گاه خوارى مى‏افكند. در روزگار حسین علیه‏السلام ، خودگم‏كردگان و زمان‏ناشناسان فراوان بودند؛ مردانى كه دنیاى خود را بر دین خدا ترجیح مى‏دادند، آنان كه امام در توصیفشان فرمود: «مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بازیچه زبان‏هایشان است. دین را تا آن‏گاه خواهانند كه معاش و دنیایشان فراخ و مهیا باشد و هرگاه در آزمون و بلا قرار گیرند، دین‏داران اندك مى‏شوند.» یاران حسین علیه‏السلام فرصت عزیز و تكرارناپذیر «بودن با حسین» را مى‏فهمیدند و مى‏دانستند اگر بروند و اگر امام را رها كنند، مهم‏ترین موقعیت و فرصت تاریخى را از دست داده‏اند. سخنان پرشور هم‏رزمان امام در شب رخصت دادن ایشان به یاران براى رفتن، پاسخ حضرت عباس علیه‏السلام و برادرانش به امان‏نامه شمر بن ذى الجوشن و پیوستن حر بن یزید ریاحى و برخى دیگر به سپاه حسین علیه‏السلام ، همه و همه ترجمان درك فرصت بزرگى است كه یاران بصیر اباعبدالله قدر و ارج آن را مى‏دانستند.

منزلت‏بخشى به یاران

یكى از ظریف‏ترین و تأمل‏برانگیزترین مسائل عاشورا، نوع ارتباط امام با یاران و هم‏سفران خویش است. این ارتباط، آمیزه‏اى از ستایش و پالایش و رشدبخشى است. امام در همه صحنه‏هاى كربلا نشان داد یاران خویش و ایمان و صلابت آنان را باور دارد و مى‏داند كه در لحظه‏هاى دشوار و در تنگناى حوادث، پایدار و شكیبا مى‏مانند. در شب عاشورا، وقتى حضرت زینب علیهاالسلام درباره یاران از امام پرسید كه آیا آنان را آزموده‏اى كه در فرداى نبرد و خطر تو را رها نكنند و خیمه‏هاى زنان اهل‏بیت را در كام حادثه وانگذارند، امام حسین علیه‏السلام در توصیفى شكوه‏مند و شگفت فرمود: «به خدا سوگند، آنان را آزموده‏ام و آنان را صخره‏هاى ستبر و نفوذناپذیر كوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم».
امام در هر موقعیت، همراهان پایدار و شكیباى خویش را تكریم و تجلیل و حتى آنان را بى‏بدیل‏ترین اصحاب و بى‏نظیرترین یاران تاریخ معرفى مى‏كند. توصیفات كم‏نظیرى كه درباره آزادمرد كربلا؛ حُر یا آن پیر پاك‏باز؛ حبیب بن مظاهر و یاران شهید قبل از عاشورا؛ مسلم بن عقیل و هانى بن عروه دارد، گوشه‏اى از منزلت‏بخشى امام به آنان است. یكى دیگر از جلوه‏هاى درخشان این معنا، نشستن امام در كنار شهیدان در آخرین لحظات، سر آنها بر زانو نهادن و خون و غبار از چهره گرفتنشان است.

شیفتگان شهادت

كربلا، مقتل عاشقان و مشهد شهیدان پاك‏باز است. وقتى امام حسین علیه‏السلام مى‏خواست از مكه حركت كند، با خواندن خطبه‏اى كه در آن از زیبایى مرگ سرخ در راه خدا براى جوان‏مردان سخن مى‏گفت، از مردمان خواست هر كه آمادگى بذل جان و خون دارد، همراه او بیاید. امام در رویارویى با لشكر حر و جلوگیرى او از رفتن آن حضرت به كوفه نیز چنین فرمود: «آیا مرا از مرگ مى‏ترسانى؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است. شما بیش از این نیست كه مرا بكشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا.» امام در توصیف یارانش مى‏فرماید: «آنان را صخره‏هاى ستبر و نفوذناپذیر كوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم؛ آن‏سان كه كودك شیرخوار، شیفته و دل‏بسته آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست».
در شب عاشورا، سخنان پرشور یاران حسین علیه‏السلام چون حضرت عباس، مسلم بن عُوسجه و زُهیر بن قین كه همه زخم و رنج هزاران نیزه و شمشیر و چشیدن طعم هزاران مرگ را در راه خدا و هدف حسین علیه‏السلام به جان پذیرفتند، نشان از شیفتگى آنان به شهادت بود. در كربلا، حتى نوجوان بصیر و دلاورى چون قاسم بن الحسن، مرگ را شیرین‏تر از عسل دانست و به استقبالش شتافت. با این معرفت و شهود بود كه یاران حسین علیه‏السلام ، عاشقانه در باران تیر و نیزه و شمشیر و خطر ایستادند و جام شهادت نوشیدند.

وحدت و هم‏دلى

جان گرگان و سگان هر یك جداست 
متحد جان‏هاى شیران خداست 
كربلا، جلوه‏گاه وحدت و هم‏دلى است. وحدت در جهت‏گیرى، وحدت در بیان و رفتار، وحدت در رهبرى و وحدت در خلق و خو، ویژگى ممتاز یاران حسین علیه‏السلام است. در كربلا هر كس از خویش براى دیگران مى‏گذرد. كدام صحنه شكوه‏مندتر از اینكه سردار ساقى كربلا، به شریعه برسد و آب خنك و زلال دستش را بنوازد، ولى یاد عطش دیگران، او را تشنه از شریعه بیرون آورد. در صحنه نبرد نیز هرگاه یك یا چند تن به میدان مى‏رفتند و مى‏جنگیدند و به محاصره دشمن مى‏افتادند، دیگران و به ویژه ابوالفضل به میدان مى‏رفتند، محاصره را مى‏شكستند و به نجات یاران و هم‏دلان مى‏پرداختند.
تاریخ‏نویسان در روایت خود از كربلا، در هیچ صحنه و هیچ منزلى، كوچك‏ترین نشانى از اختلاف، چندگانگى اندیشه و نزاع فكرى میان یاران امام حسین علیه‏السلام ننوشته‏اند. به شهادت آگاهان، اگرچه تعدادى از همراهان لشكر عمر سعد چون حر و فرزندانش به سپاه امام پیوستند، ولى هیچ‏یك از یاران همراه حسین علیه‏السلام به تردید و تزلزل دچار نگشت و به سپاه عمر سعد نپیوست. بى‏شك، در هیچ زمین و زمانى، انسان‏هایى چنین یگانه و یك‏دل نمى‏توان یافت و تردیدى نیست كه هرگاه و هرجا از این دست انسان‏ها فراهم آیند، پیروزى و دشمن‏شكنى، هم‏گام و همراهشان خواهد بود.

مادر ادب

زن گفت: از حسین برایم بگو. مرد سر به زیر انداخت و گفت: چهار پسر برومندت، ... پسرانت در ركاب حسین شهید شدند... و زن دوباره گفت: از حسین برایم بگو! مرد آشكارا به لرزه افتاده بود: عباس... ابوالفضل محبوب تو... دست‏هایش... چشم‏هایش... سرش... و زن بى‏توجه به گفته‏هاى مرد دوباره پرسید: رگ‏هاى قلبم را از انتظار پاره كردى مرد! فرزندانم و هر چه در زیر این آسمان نیلگون است، فداى حسین باد. مرا از سلامت او خبر بده.
ام‏البنین(سلام الله علیها) شهادت حسین (سلام الله علیه) را كه دانست، شیون سر داد. چنان نوحه مى‏سرود و مى‏گریست كه مردم مدینه به گردش جمع مى‏شدند و با او همراهى مى‏كردند. غصه ی ام البنین، قصه‏اى داشت كه حتى مروان بن حكم هم با شنیدنش به پهناى صورت اشك ریخت.

اشكواره
فقط یك حاجت

بى‏دست ماند و داد خدا دست خود به او 
آنان كه منكرند، بگو روبه‏رو كنند 
گر دست او نه دست خدایى است پس چرا 
از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند 
دربار او چو قبله ارباب حاجت است 
باب الحوائجش همه‏جا گفت‏وگو كنند 
فقط نتوانست حاجت یك نفر را بدهد، آن هم تقاضاى آب حضرت سكینه بود. براى همین هم گفته‏اند وقتى به زیارت قبر حضرت عباس مى‏روید، هر حاجتى دارید بگویید، فقط نامى از سكینه نبرید.

خواهرم، آرام باش

امام به خیمه زینب رفت. زینب واگویه‏هاى بسیار براى برادر داشت و هراسى از فردا و از تنهایى و غربت. امام حسین علیه‏السلام خواهرش را تسلا داد. گویا مى‏فرمود: خواهرم، زینب! من هیچ‏گاه تو را تنها نمى‏گذارم. همه‏جا همراهت هستم؛ در گودى قتل‏گاه، روى نیزه‏ها، كنار كجاوه و حتى در مجلس یزید.

قرآن بخوان

و حسین علیه‏السلام از آنان یك شب مهلت خواست تا قرآن و نماز بخواند.
حسین جان! امشب را آسوده قرآن بخوان؛ چون فردا باید بر فراز نیزه قرآن بخوانى. در تشت طلا در مجلس یزید و آنان، قرآن تو را با چوب خیزران پاسخ مى‏دهند.

فقط یك‏بار

امام همیشه با دیدن عباس لبخند مى‏زد. گویا همه غم و اندوهش از میان مى‏رفت، ولى یك‏بار وقتى برادرش را دید، چهره‏اش غمگین شد. انگار اندوه همه عالم را به او داده‏اند؛ همان‏جا كه فرمود: «برادرم! الان كمرم شكست».

تاسوعاى جبهه‏ها

در طول تاریخ حماسه، كربلا همیشه نماد ایثار و جانبازى و شور و شوق شهادت‏طلبى بوده است و كربلاییان، رادمردان همیشه تاریخ عزت و شرف. در حماسه دفاع مقدس ایران نیز رزمندگان اسلام به آینه‏دارى مولایشان حسین و به شوق حرم مطهر او جبهه‏ها را در مى‏نوردیدند و رو به كعبه عشق كربلاى سیدالشهداء شهید مى‏شدند:
در حسرت كوى كربلا مى‏رفتند 
مشتاق به سوى كربلا مى‏رفتند 
گلگون تن و خونین كفن و بى‏پروبال 
این‏گونه به سوى كربلا مى‏رفتند 

تیر و تركش لازم نیست

داشتیم برمى‏گشتیم عقب. سر راه دیدیم ده، دوازده نفرى افتاده‏اند روى زمین. از بچه‏هاى خودمان بودند. رفتیم بالاى سرشان. نه تیرى خورده بودند، نه تركشى، نه هیچ. سرم را گذاشتم روى سینه یكى‏شان. قلبش مى‏زد؛ آرامِ آرامِ آرام.
زیر آفتاب شصت، هفتاد درجه، براى مردن، تیر و تركش لازم نیست؛ چند ساعت آب نداشته باشى، كافى است.

ایثار

قمقمه‏ام هنوز آب داشت؛ سر جمع چهار پنج قُلپ. یك زخمى افتاده بود زمین. رفتم تا بهش آب بدم. لب‏هاش بدجورى قاچ خورده بود. نگاهم كرد. گفت: «من تشنه‏ام نیست. بده به اون. خیلى تشنه‏شه.» پا شدم رفتم طرف آن‏كه نشانم داده بود. قمقمه را گذاشتم رو لب‏هاش. قمقمه خونى شد. با دست بى‏رمقش دستم را كنار زد. یكى دیگر را نشان داد. رفتم طرف سومى. چند قطره آب ریختم توى دهنش. تمام كرده بود. آمدم سراغ دوتاى قبلى. آنها هم رفته بودند.

نصف لیوان

آب، جیره‏بندى شده بود. آن هم از تانكرى كه یك صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود. مگر مى‏شد خورد. به من آب نرسید. لیوان را به من داد و گفت: «من زیاد تشنه‏ام نیست. نصفش رو خوردم، بقیه‏اش را تو بخور.» گرفتم و خوردم. فردایش بچه‏ها گفتند كه اصلاً جیره هر كس نصف لیوان آب بوده.

از تشنگى

رفته بودند پى مجروح‏هاى دیشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گریه مى‏كردند. پرسیدم: پس چرا دست خالى؟ مى‏گفتند: همه شهید شده بودند. حتى آنهایى كه فقط یك تركش كوچك خورده بودند. هر كى نتوانسته بود دیشب خودش را بكشاند عقب، شهید شده بود. گفتم: تیر خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى.

همه ماندند

همه اسلحه‏هاشان را دادند و ساك‏هایشان را تحویل گرفتند كه صبح راه بیفتند سمت تهران. تو چادر بودیم، پیش حاج حسین. نصف شب بود. از ستاد خواستندش. نامه‏اى بود از فرمانده سپاه كه «جاده اُمُّ القَصر ناامن شده و ما نیرو نیاز داریم. با توجه به اینكه بچه‏ها خسته‏اند، اجبارى در كار نیست.» حاجى گفت: بچه‏ها را صدا كنید. نصف شب بود. بچه‏ها در محوطه جمع شدند. حاجى رو به بچه‏ها گفت: «اجبارى براى رفتن نداریم. اما الان دست‏خطى به من رسیده كه خود من را موظف كرده بروم. هر كدام از عزیزان كه مى‏توانند، با من بیایند. هر كدام هم كه خستگى عارضشون شده، بروند سمت تهران».
همه اسلحه‏هاشان را تحویل گرفتند و ساك‏هایشان را پس دادند.

72یار

بعد از سخن‏رانى پرسوز آقا، دیگر آرام و قرار نداشتیم. راه افتادیم جنوب؛ از چزّابه تا موسیان. قرار گذاشتیم مراسم تشییع داشته باشیم، اما عملى نبود؛ شهید كم داشتیم. توى بیابان‏ها راه مى‏افتادیم و بلند بلند داد مى‏زدیم: «آن روز فرمان رهبرتان را لبیك گفتید و تنهایش نگذاشتید، امروز هم خودتان مى‏دانید».
چهار روز بیشتر نگذشته بود كه چند تا كاروان شهید تحویلمان دادند. رفتیم ستاد معراج براى آمارگیرى. شاید اتفاقى بود، اما 72 تا بودند؛ 72 یار. در مراسم، در جواب یكى از دوستان كه پرسید از قصد 72 تا آوردید؟ به خداى حسین قسم خوردم حتى یك شهید دیگر نداشتیم كه نیاورده باشیم.

مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام

بدن‏هاى شهدا پیدا نمى‏شد. یكى از بچه‏هاى تفحص گفت: بیایید به قمر بنى هاشم متوسل شویم. نشستیم و به دست‏هاى علمدار سیدالشهداء متوسل شدیم. درست است كه دست‏هاى قمر بنى هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است. بعد رفتیم و دوباره جست‏وجو را شروع كردیم. یك جنازه زیر خاك دیدیم. الله اكبر! اسم این شهید عباس بود؛ شهید عباس امیرى. گفتند شاید پیدا شدن شهیدى به نام عباس اتفاقى است. گشتند و یك جنازه دیگر پیدا شد كه دست راستش در عملیاتى دیگر قطع شده و مصنوعى بود. او را بیرون آوردند. دیدند اسمش ابوالفضل است. گفتیم: اسم اینجا را بگذاریم «مقر ابوالفضل العباس».

تك‏بیت‏هاى ناب

در حریمت نه فقط دل‏شدگان حیرانند 
عشق هم دست به دامان تو دارد عباس 

***

اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت آب 
شرمنده مروت تو تا قیامت آب 

***

تا دست بسته باز كنى مشت آب را 
داغت شكست هفت كمر پشت آب را 

***

جوشیدن بحر وفا، معناى عباس 
لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس 

***

دست و مشك و عَلَمى لازمه هر سقاست 
دست عباس تو از این همه اسباب تهى است 

***

بى دست ماند و داد خدا دست خود به او 
آنان كه منكرند، بگو روبه‏رو كنند 

***

نازم این همت كه عباس آید از دریا، ولى 
آب بر دوش است و لب‏ها همچنان خشكیده است 

***

دادى دو دست و دست دو عالم به سوى توست 
ساقى تویى و باده ما از سبوى توست

*** 

قمر هاشمیان بود كه تیراندازان 
چشم خود باز نمودند به استهلالش 

***

دل سوخت زین اَلَم كه به میدان كارزار 
دشمن هر آنچه تیر به او زد، خطا نكرد 

***

دستت به آب لب نزد و لب به آب دست 
حیران نهاده‏اى به لب، انگشت آب را 

***

یك تن كسى ندیده و چندین هزار تیر 
یك گل كسى ندیده و چندین هزار خار 

چند رباعى تاسوعایى

اى كعبه به داغ ماتمت نیلى‏پوش 
وز تشنگى‏ات، فرات در جوش و خروش 
جز تو كه فرات، رشحه‏اى از یَم توست 
دریا نشنیدم كشد مَشك به دوش 

*********

بسیار گریست تا كه بى‏تاب شد آب 
خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد آب 
از شدت تشنه‏كامى‏ات اى سقا 
آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب 

*********

از رفعت جاهت شهدا رَشك برند 
وز بهر نثارت گهر اشك برند 
مشكى كه پرآب كردى از كوثر عشق 
خلق دو جهان فیض از آن مشك برند 

*********

اصغر از سوز عطش خواب نداشت 
تب به دل داشت، ولى تاب نداشت 
آتشى داشت دل اهل حرم 
خیمه آل على آب نداشت 

*********

بركند دل از جهان و تقدیم تو كرد 
خون ریخت ز دیدگان و تقدیم تو كرد 
چون تیر به مشك خورد و رفت آب از دست بر دست نهاد جان و تقدیم تو كرد 

*********

زان دست كه چون پرنده بى‏تاب افتاد 
بر سطح كِرخت آب‏ها تاب افتاد 
دست تو چو رود تا ابد جارى شد 
زان روى كه در حمایت از آب افتاد 

*********

وقتى كه شكست قامتش از غم او 
بارید بر او هزار پیكان ز عدو 
بشنید كه كافرى همى‏زد فریاد 
كاى سید هاشمى علمدارت كو 

*********

دامن علقمه و باغ گل یاس یكى است 
حرم ساقى و سرچشمه احساس یكى است 
سیر كردم عدد ابجد و دیدم به حساب 
نام زیباى اباصالح و عباس یكى است 

*********

از عطر گل یاس بگو اى دل من 
از آیه احساس بگو اى دل من 
وقتى كه به آب مى‏رسى با لب خشك 
یا حضرت عباس بگو اى دل من 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 13 آذر 1390برچسب:, :: 10:56 :: توسط : علی منجزی

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ما منتظریم و آدرس monje.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 13453
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1